پــویــان
۲۸ اکتوبر ۲۰۲۲
ایده آلیسم و منافع طبقاتی، فلسفۀ وجودی ادیان
در تاریخ ادیان، ادیان یا شاخه های دینی زیادی وجود داشته است. از آن میان، شش دین، سه تا سامی یا ابراهیمی شامل یهودیت، مسیحیت و اسلام؛ و سه تا آریائی شامل هندوئیسم، بودیسم و زرتشتی به طور عمده با باورمندان شان از زمان باستان تا حال در سطح کشور ها وجود داشته اند. قدیمی ترین دین ابراهیمی با پیشینۀ حدود سه هزار سال قبل، دین یهودیت است. قدیمی ترین دین آریائی نیز در همان حدود زمانی، دین هندو است. دین زرتشتی از نگاه سلسله مراتب زمانی یا کرونولوژی حدوث ادیان، دین جوان تر است و پس از بودائی می آید. دین اسلام محـمـدی نیز در سلسلۀ ادیان ابراهیمی آخرین است. ادیان و فرقه های کوچک زیادی هم این جا و آن جا وجود دارند.
وجه مشترک کلیه ادیان بزرگ ابراهیمی و آریائی و مذاهب کوچک در این است که همه به نوعی به افسانۀ آفرینش یا خلقت و وجود آفریدگار یا خالق باور دارند. این از نگاه فلسفی همان ایده آلیسم عینی است. یعنی برخلاف ایده آلیسم ذهنی که به عینیت جهان در خارج از ذهن ما باور ندارد؛ ادیان به وجود و عینیت جهان مادی در خارج از ذهن ما باور دارند، ولی ایجاد و خلق آن را وابسته به مشیت آفریدگار جهان و هستی موجود در پهنۀ آن، می دانند. این است ویژگی نخست کلیه ادیان که در هر کجائی و در هر زمانی با ماتریالیسم و گرایش های مترقی فلسفی، علمی و فرهنگی ــ هنری زمان خویش از موضع ارتجاعی و همچنان علیه پویائی از موضع ایستائی، علیه آینده از موضع گذشته و حال خصومت می ورزند.
از نگاه طبقاتی نیز جریان تکوین، تشکل و پالایش و تکامل ادیان را باید تا سرحد ادیان نظم یافتۀ موجوده "در جریان تکامل معنوی از طریق یک تجرید کاملاً طبیعی" و خلق صور موجودیت خدایان و خدای واحد متعال و تصور صفات خداوندی در ذهن انسان را، باید در پیوند با تکامل اقتصادی بشر، تقسیم اجتماعی کار، تقسیم طبقاتی جامعه، تکامل تولید و مناسبات تولید، مالکیت خصوصی بر وسائل تولید و ثروت اجتماعی و ضرورت دفاع از نظم استقرار یافته و منافع طبقات حاکم در برابر خواست و تلاش برای تغییر؛ در نظر گرفت. از این منظر، یعنی از موضع دفاع از قدرت اقتصادی و سیاسی و منافع طبقات حاکمه، ادیان به مثابۀ ابزار حراست از قدرت، به "ایدئولوژی سیاسی" مبدل شده و اندیشه ها و نهاد های دینی پیوسته بازتولید می شوند.
آن شاخه هائی از اسلام که مثل مسیحیت قرون وسطی و موید استعمارگران اروپائی و صهیونیسم آئین یهود، دین را تا سرحد ایدئولوژی مدافع ستمگری، تجاوز، توسعه طلبی و استعمار مبدل می سازند و بَــر می کشند و دین و سیاست را با هم می آمیزند؛ آن را اسلام سیاسی و افراد آن را اسلامیست یا اسلام گرا می نامند. از آن جمله، تشیع نظام آخوندی، قرائت اخوانی سیدقطبی، قرائت سلفی داعشی و غیرداعشی (جمعیت اصلاح در ولایت کنر و...) و قرائت دیوبندی طالبانی از اسلام و غیره؛ مثال هائی اند که اسلام را به ایدئولوژی سیاسی مبدل کرده و به مثابۀ ابزار در خدمت منافع طبقاتی طبقات حاکم جوامع و در مواردی حتی در خدمت استعمار و کشتار و نسل کشی (مثل جنگ جهادی ها به دستور و از موضع منافع استعماری امپریالیست های سازمان نظامی ناتو و به دستور و رهبری آن قدرت ها علیه تجاوز روسیه و صهیونیسم غاصب و قاتل خلق فلسطین و مورد حمایت دول استعمارگر غرب) قرار داده اند.
در مورد شاخه های افراطی ادیان آریائی مثل آئین هندو، نیز چنین قرائت ها و نحله های تندروانه با گرایشات ارتجاعی و پیوند منافع طبقاتی با آن، در کشور هند و جا های دیگر، وجود دارد.
دفاع از منافع طبقاتی و قدرت اقتصادی و سیاسی طبقات حاکم زمان، دفاع از نیرو های کهن در برابر نیرو های نوین، دفاع از نیرو ها و ارزش های فرتوت در برابر ظهور نیرو های بالنده، دفاع از گذشته در برابر حال و دفاع از حال استقرار یافته در برابر قدوم آینده و دفاع از استعمار ــ ارتجاع در برابر آزادیخواهی دوزخیان و تخدیرشدگان؛ دومین ویژگی ادیان و مذاهب است.
به رسم نتیجه، می توان گفت که ادیان دو وجه مشترک با هم دارند، یکی موضع ایده آلیستی و دیگری پیوند کلیه ادیان و مذاهب با منافع طبقاتی طبقات حاکم تاریخ جوامع طبقاتی، رجعت گرائی یا محافظه کاری در برابر ترقی اجتماعی و گرایش های مترقی فلسفی، علمی، هنری، فرهنگی، ادبی و اجتماعی از زمان باستان تا امروز و فردا ها، است.
این است جوهر مسأله در مورد ماهیت فلسفی و اجتماعی ادیان و مذاهب برخاسته از آن، و همچنان فلسفۀ وجودی آن. برای روشن شدن در مورد هر موضوع مطروحه در این بحث موجز، مطالعات مفصل و مستقلی در پیرامون تاریخ و موضع اجتماعی ــ سیاسی ادیان و نگرش دین سالاران و ایدئولوگ های اسلامیست هر برهۀ تاریخی در خصوص مسائل فلسفی، علمی، اقتصادی، سیاسی، حقوقی، هنری، فرهنگی، ادبی، جنسیتی و اجتماعی نیاز است.
به همین خاطر هم است که از زمان "اولیانوف" تا حال نیرو های پیشرو و باورمند به فلسفۀ مترقی ــ بر خلاف روش و مبارزۀ تجریدی آتئیست ها (بی خدایان) علیه خداباوری و ادیان ــ مبارزه علیه دین و مذهب و خرافات مذهبی در هر شکل آن را به طور تجریدی بدون پیوند با مبارزۀ زحمتکشان تخدیر شده علیه قدرت اقتصادی و سیاسی طبقات حاکم و امپریالیسم و استعمارگر، مطرح نکرده و به پیش نمی برند. مبارزه و روشنگری علیه کلیه اشکال خرافات و جنبل و جادو به شمول خرافات مذهبی، از راه تنویر تدریجی عامه و پر کردن جای خرافات و دگم های مذهبی با دانش، فلسفۀ مترقی و فرهنگ بالنده و از راه مبارزه علیه منافع و قدرت اقتصادی ــ سیاسی طبقات ارتجاعی، میسر است. از این راه اخیر است که با به زیر کشیدن نیرو های ارتجاعی تاریخ از اریکۀ قدرت اقتصادی و سیاسی، حنای سلطۀ ایدئولوژیک آنها در برگیرندۀ نگرش های ارتجاعی و فرتوت ضد انسانی، برتری جوئی مردسالارانه و تبعیض آمیز ضد زن و ضد کلیه نگرش ها و جریان های بالنده و پیشرو این نیرو های تاریخ زده در گسترۀ جامعه و در اذهان عمومی زحمتکشان تخدیر شده رنگ باخته و زدوده شده و به موزیم افکار و ارزش های عتیقه سپرده می شود.
با به زیر کشیدن نیرو های کهن تاریخ از اریکۀ قدرت اقتصادی، سیاسی و ایدئولوژیک است که فلسفه و جهان بینی پیشرو جای ایده آلیسم را گرفته و در خدمت بالندگی نیرو های نوین و بهروزی و رستگاری انسان قرار می گیرد. درست آن زمان است که با قرار گرفتن فلسفۀ پیشرو در خدمت رهائی همه جانبۀ انسان و پیشروی موج وار تاریخی علیه ارتجاع و ایستائی در کلیه عرصه ها؛ مناسبات تولیدی از زنجیری در پای انسان مولد، به زمینۀ فتح قله های رفیع و کسب سعادت دنیوی انسان دوزخی و معذب رها شده از ستم اجتماعی، مبدل می شود. فقط آنگاه انسان خواهد توانست تا آگاهانه و جمعی "قلمرو جبر طبیعی و اجتماعی" را به عقب گذاشته و با گام های شمرده و پرطنین به سوی ملکوت آزادی و "قلمرو اختیار" ره سپرد. تا آنگاه، اما راه دراز پرشکنجی در پیش است.